سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دارایی با هزینه کردن کاهش می یابد و دانش با دهش فزونی می گیرد . [امام علی علیه السلام]
کل بازدیدها:----29657---
بازدید امروز: ----9-----
بازدید دیروز: ----38-----
وبلاگ طرفداران نانسی عجرم

 

نویسنده: آریا عرفانی
چهارشنبه 85/10/20 ساعت 1:14 عصر

اخرین مصاحبه  نانسی در کویت

مصاحبه جالب  که در زیر میخوانید حاصل گفتگوهای او با خبرنگار مجله "الوطن" کویت است که هنگام دیدن کردن نانسی در کویت همراه او بود
 
 
با نانسی درباره همه چیز صحبت کردم. از کلیپ " احساس الجدید" تا ماجرای آلبوم جدید او که گویا به زودی به بازار می آید و در آن ترانه هایی برای کودکان هم گنجانده.


درباره احساس الجدید که از او پرسیدم خندید و گفت آن صحنه ای که داخل آب بود رابیشتر از 10 بار گرفتیم، میخواستیم نتیجه کار باور پذیر و طبیعی باشد، آنهم با آن آب سرد و لباسهایی که آنقدر سنگین شده بودند که به زحمت به تنم می ایستادند . گفت هدفم از بازی در این کلیپ این بود که  به مردم نشان دهم عشق فقط به زبان آوردن کلمات عاشقانه نیست. عشق در وجود آدم و در حرکات او باید نمود پیدا کند و از جهت دیگر اینکه آدمهایی که نقصی در خود دارند هم به اندازه آدمهای عادی عشق را میفهمند.

فکر میکردم نانسی باید از اینکه جایزه بین المللی موسیقی را از دست داده ناراحت باشد.آنهم با آنهمه طرفدار و فروش خوب آلبومش. اما با کمال تعجب او در جواب من گفت: میدانی...من اصلا به این جایزه ها اهمیت نمیدهم.این جوایز رنگارنگ فقط اشیایی هستند که هر سال دست به دست میگردند و ممکن هم هست که فراموش شوند، اگر خاطرت باشد من هم 2 سال پیش از طرف مجله نیوز ویک به عنوان یکی از 40 چهره برتر سال انتخاب شدم، این برای من خیلی مهمتر است. اینکه کاری بکنی که در ذهن مردم جا باز کنی و تبدیل به یک خاطره ابدی بشوی با کارها و اعمال و رفتارت و نه فقط با گرفتن یک جایزه.

از او پرسیدم که تو ترانه هایی برای مصر و کویت و لبنان خوانده ای ، آیا ممکن است برای کشور دیگری هم ترانه بخوانی؟ خندید و گفت هر چیزی ممکن است. شاید الان خودم را آماده کنم که ترانه ای برای پاکستان بخوانم. البته شوخی میکنم. راستی کسانی که زبان عربی نمیدانند دیده ام که خیلی از ترانه ای مرا بلدند. مثلا همین چند وقت پیش که در دبی کنسرتی برای ایرانیها داشتم دیدم که تمام ترانه های مرا کلمه به کلمه از حفظ بودند. این خیلی روی من تاثیر گذاشت.شاید اینبار برای یک کشور غیر عرب ترانه بخوانم و باز هم میخندد.

او در کل نظر مثبتی به اینکه با خواننده دیگری آواز بخواند(دویتو) ندارد و فکرز میکند که اینکار در حال حاضر لزومی ندارد. میگویم نمیترسی اگر یک وقت علاقه مردم به تو کم شود؟ به فکر فرو میرود و میگوید: امیدوارم هیچ وقت همچین اتفاقی نیافتد، من همیشه برای فردا نگرانم و اینکه چه کار کنم که از قله ای که به آن رسیده ام سقوط نکنم. همیشه در حال نقشه ریختن برای روزها و روزهای بعد هستم.

در شهر که میگشتیم با دیدن بازی بچه ها و شادی مردم کمی منقلب شد و گفت: اوضاع سیاسی که اخیرا در لبنان پیش آمده خیلی نگران کننده است، این همه قتل و خونریزی و ترور آرامش را از مردم گرفته، کاش میشد مردم من هم با آسودگی زندگی کنند. به او گفتم این مدت 23 روز جنگ کجا زندگی میکردی؟ لبخند زد که فرقی نمیکند. من وقتی راه هنر را انتخاب کردم، تمام سختیها و خوبیهایش را پذیرفتم. آن چند روز هم قیمتی بود که باید در مقابل زندگی و احساسات شخصی ام میپرداختم و اصلا هم از اینکه در کشورم ماندم پشیمان نیستم.

 تصمیم گرفتیم برای نهار به رستورانی که در همان حوالی بود برویم، بعد از اینکه غذا را سفارش دادیم، صدای ملایم پیانو فضا را پر کرد. پیانیست رستوران داشت یکی از آهنگهای عبدالحلیم را میزد، در سکوت گوش دادیم و من میدیدم که لبهای او گاه و بیگاه تکان میخورد، افکارش را بهم نریختم چون میدانستم دارد برای خودش زمزمه میکند. غذا که آماده شد، پیانییست داشت یک آهنگ جدید از ملیسا را میزد، موقعیت مناسبی بود: خواننده های جدیدی که تازگیها وارد عرصه شده اند، شهرت تو را تهدید نمیکنند؟ همانطور چاقو و چنگال به دست گفت: من فکر میکنم تا بحال به اندازه کافی شناخته شده باشم که چیزی یا کسی نتواند بر روی آن تاثیر بگذارد، مثلا همین کار آخرم را در نظر بگیر، به نظر خودم کارم با بقیه متفاوت بود و پخش شدن آن از کانالهای مختلف تلویزیونی به اندازه کافی میتواند نشان دهد که مخاطبین دنبال کارهای جدید و غیر تکراری هستند وآنرا هر جا که باشد پیدا میکنند.

 پرسیدم برای اینکه در کیلیپهایت طبیعی تر بازی کنی آموزش خاصی میبینی؟ گفت نه! من از خواندن خودم الهام میگیرم که چطور بازی کنم ، همانطور که مثلا رمانتیک میخوانم روی بازیم هم تاثیر میگذارد و آنرا به همان سمت میبرد. من فقط حس و حال خودم را جلو دوربین میبرم.

 تا مدتها با هم قدم زدیم و همه جای شهر را دیدیم، از او پرسیدم چرا اینقدر دیر به کویت آمدی؟ گفت: مردم کویت همیشه در ذهن و خاطره من هستند و هر وقت که فرصتی پیش بیاید به کویت سفر میکنم. این مدت درگیر کنسرتهای عقب افتاده و بهم ریختگیهای زندگی بعد از جنگم بودم. به همین خاطر اصلا نشد تا به اینجا سر بزنم.

 موقع خداحافظی جلوی هتل خندید و گفت راستی یکی دو ماه دیگر کشورت عروسیهای زیادی را جشن خواهد گرفت. چون در تمام این سالها دیده ام که مردم شما بیشتر عروسیهایشان را در ماهاهای فوریه و مارس میگیرند.  از او قول گرفتم که حتما در ماههای آینده سری به کویت بزند و او مثل همیشه قبول کرد.

سوار ماشینم که شدم تا برگردم رادیو داشت ترانه "حبک لیه" را پخش میکرد.
 
برگرفته از سایت ستاره های شرقی

    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • آخرین مصاحبه نانسی در مصر
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • مطالب بایگانی شده

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  • آوای آشنا

  •